دیروز صبح به طرف جلفا رفتیم گل پسرمون می گفت بریم پارک بعد خودش نظرشو عوض کرد و گفت بریم جلفا بعد پارک از ابتدای حرکتمون با ثنا کلی بگو مگو و .... داشتند من و بابایی هم که بالاخره بعد از 1 ساعت دوباره با آبجی ثنا دوست شدند و ما هم خوشحال ولی باز هم ...... برای صبحانه صوفیان نگه داشتیم و بابایی با بچه ها والیبال بازی کرد و بعد از صبحانه حرکت کردیم ساعت نزدیک 11 بود به جلفا رسیدیم و رفتیم بازار روسها و بازارچه مرزی و فقط فاتح میدان گل پسرمون بود که دو تا اسباب بازی از این بازار ها بابایی براش خرید و بقیه بعد از ناهار گل پسرمون با هزارتا قربون صدقه خوابید و من هم از فرصت استفاده کردم و ازش عکس گرفتم ... به جای بال...