کلیبر- قلعه بابک
جمعه از فرصت تعطیلی استفاده کردیم و راهی کلیبر شدیم البته مقصد اصلی قلعه بابک بو د گل پسرم سوالات زیادی در مورد قلعه میکرد مثلا میگفت الان اونجا سربازها هستند؟ اونجا اسلحه هست؟ و غیره و خیلی ذوق و شوق داشت که اونجا رو ببینه و غافل از اینکه ............................
اینجا نزدیک اهر هست و به زور گل پسرمو راضی کردم ازش عکس بگیرم.
مسیر قلعه بابک و هوای سرد و بادی و دو دلی ما که می تونیم به قلعه برسیم یا نه ؟ محمد امین که پله های مسیر رو بدو بدو رفت بالا
مه پشت سر محمد امین که هر لحظه بیشتر میشد و نوید یک هوای .............
و غافل از اینکه ، به خاطر این گفتم چون چنان تگرگی بارید و ما مجبور شدیم برگردیم الفرار! اصلا نفهمیدیم چطوری اون فاصله ای که تا کنار پله ها بود رو برگشتیم هر چی چیزهای کوچیک دست من و آبجی ثنا بود به زمین افتاده بود و بابایی بیچاره هم اونها رو جمع میکرد و هم محمد امین و که تمام راه برگشتی رو بغلش بود و حمل میکرد
حالا این پایین پله ها هست و بعد از مراسم خشک کردن لباسها که رفتیم به جنگل
اینجا قلعه دره سی هست یکی دیگه از راههایی که میشه از مسیر جنگل به قلعه بابک رفت.نتونستیم بریم قلعه ولی باز هم برمی گردیم
مسیر کلیبر به اهر منطقه بسیار زیبایی بود و کلی سبزی چیدیم محمد امین هم که قبلا با بابایی علف کوهی چیده بود و این گیاه رو می شناخت کلی نقش راهنمای این گیاه رو برای ما بازی کرد و ما هم استفاده کردیم.
گل پسرم در حال شیرین زبونی