دیروز عصر تو پارک دانشگاه بودیم و گل پسرم مشغول دوچرخه سواری اطراف حوض بود (بیشتر شبیه یه برکه است) که دوچرخه اش با سنگهای کنار آب برخورد میکنه و گل پسرمون میافته توی آب بعد خودش با کمک آبجی ثنا میاد بیرونچون من اونجا نبودمبا کمک نگهبان پارک و یکی از خانوم های اونجا لباسهاش رو در میارن و میبرن توی بوفه و صاحب بوفه کتش رو تن محمد امین میکنه وقتی من رسیدم ثنا گفت که چی شده وقتی رسیدم بوفه دیدم گل پسرم مثل موش آب کشیده شده بود شلواری که محض احتیاط برداشته بودم و تنش کردم و بغلش کردم یک چایی رنجبیلی هم بهش دادم تا گرم بشه و منتظر بابایی موندیم که لباس بیاره، محمد امین همش لباس می خواست میدونین که برای چی بله می خواست دوباره ور...