محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

محمد امین گل پسر مامان و بابا

شیطون بلا

دیروز کلاسهای ثنای عزیزم تمام شد ظهر که رسید خونه برچسب های کوچیکی که تو مدرسه به عنوان تشویق دریافت کرده بود به داداشش محمد امین هدیه کرد و خلاصه روابط خیلی حسنه شده بود دیشب حدودای ساعت 9 بود که دیدیم از گل پسرمون خبری نیست رفت دنبالش و دید که بله نشسته و یواشکی بقیه برچسبهای روزنگار  ثنا را می کند و با بابایی هم یواش صحبت کرد که مبا دا ثنا صداش و بشنوه و ....     اینم نتیجه کار پیروزمندانه کادویی که ظهر از ثنا جون دریافت کرده رو نشون میده نه خیر راضی نشده بازم داره به کارش ادامه میده... ...
30 ارديبهشت 1393

عکسهای عید 93 سری 3

ببخشید که عکسها رو با تاخیر میگذارم این عکسها مربوط به تعطیلات عید از 13 تا 15 فروردین هست. چه ژستی هم گرفته...   به زور  راضیش کردم تا ازش عکس بگیرم  این رود پائین کوهی است که غار هامپوئیل در آن قرار داره دوربین داییش و گرفته و داره عکس میندازه     ...
24 ارديبهشت 1393

شیرین زبون

1- محمد امین تازه گیها خیلی در مورد خدا و اینکه جرا خدا را  نمی بینیم و ... از ما سوال میپرسه مثلا پریروز از باباش پرسید بابا ما می تونیم یواش با خدا صحبت کنیم  بابایی گفت بله بعد پرسید حتی اگه دهنمون و کیپ ببندیم هم می تونیم با خدا صحبت کنیم بابایی جواب مثبت داد بعد از چند دقیقه گفت بابا پس چرا وقتی من صحبت میکنم خدا با من صحبت نمیکنه بابایی هم توضیح داد که خدا در قران حرفهاش رو به ما گفته و وقتی ما قران می خونیم انگار که خدا با ما حرف میزنه و .... 2- دیشب گل پسرمون قبل از خواب به باباش گفت بابایی میشه یک محله برای من بخری که من قربان(منظور پسر گلم رئیس و حاکم و یک چیزایی شبیه این بوده) اونجا بشم و همه به حرفها...
13 ارديبهشت 1393

عکسهای عید 93 سری 2

روز دوم عید به غار سهولان نزدیک مهاباد رفتیم با عرض پوزش عکسها تار هستند گل پسرم با جلیقه نجات سوار قایق  همراه دایی ها هفته دوم عید است و برف اومده و گل پسرم همراه خواهرش اومدند پارک دانشگاه تا دو تا جوجه ای که بابایی براشون خریده و نتونستیم تو خونه نگه داریم و توی پارک پیش بقیه مرغ ها و اردک ها بذارن خانه علی مسیو یا خانه مشروطه (آثار تاریخی) گل پسرمون سوار سرسره در میدان ساعت کنار سفره هفت سین در میدان ساعت گل پسرم (یک اسکناس 500 تومانی هم دستشه که می خواست برای خودش خرید کنه)همراه آبجی ثنا   ...
27 فروردين 1393

عکسهای عید93 سری 1

روز 29 اسفند 92 نزدیکای سال تحویل گل پسرو راضی کردم چند تا عکس ازش بندازم همه تخم مرغ رنگیها رو برای خودش می خواست!   بعد از تحویل موقع برگشتن از خونه مادر بزرگ. همراه با آبجی ثنا روز اول عید موقع دید و بازدید از اقوام یک سری هم به خانه ثقه الاسلام (آثار باستانی) زدیم که البته تعطیل بود و فکر کنم سرایدارش بود که اجازه داد یک چرخی در حیاطش بزنیم. بقیه عکسها در پست های بعدی... ...
20 فروردين 1393

تبریک عید

تنها خداست که میداند “ بهترین ” در زندگیتان چگونه معنا میشود! من در سال نو آن بهترین را برایتان آرزو میکنم. **نوروزتان مبارک** ...
26 اسفند 1392

اداره مامان

دو روز پیش گل پسرم رو با خودم آوردم اداره خیلی وقت بود که از من می خواست ببرمش ادارم .صبح چون خواب بود بردمش تو نمازخونه بخوابه تا بد خواب نشه حدودای ساعت 10 بود که دیدم یکی از همکارام گل پسرم و بغل کرده و آورد به اتاق (چون کفشهای محمد امین رو با خودم آورده بودم توی اتاق، برای اینکه اگر بیدار میشد و کفشهاش رو میدید می پوشید و برو که برو!!... تو این مورد سابقه دار هست.). محمد امین گفت مامان وقتی بیدار شدم فکر کردم رفتیم یه خونه دیگه ..... تا ظهر حسابی بازی کرد نقاشی کشید و با آسانسور بالا و پایین رفت  من هم که خودتون میدونید دیگه محدودیت های محیط کار ...
26 اسفند 1392