شیطونک
دیشب وقتی از جشنواره قصه گویی برگشتیم گل پسرمون پسر کوچیکه همسایمون (احسان ) و آورد و باهاش بازی کرد. حدود 9 شب بود که بردم بچه رو تحویل بدم محمد امین هم باهاش رفت بعد از یک ربع برگشت خونه حدود نیم ساعت بعد تلفن خونه زنگ زد همسایه بغلی مامان احسان بود، مثل اینکه محمد امین موقع برگشتن به خونه دیده که کلید در خونه همسایه رو در است و در خونه رو از بیرون قفل کرده و همسایمون توی خونه محبوس شده وااااااااااای ....... هم تعجب کردیم و هم شرمنده بعدش هم به اینکار گل پسرمون کلی خندیدیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی