محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

محمد امین گل پسر مامان و بابا

نگرانی

1391/10/6 11:56
نویسنده : مامانی
206 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز ثنا و محمد امین از سر میز ناهار جنگ و دعوا و بحث را شروع کردند تا شب البته یکی دو ساعتی صلح و آرامش تو خونه برقرار شد (خواب تشریف داشتند ) ساعت حدودا 11.5 شب بود ثنا مشغول کارهای کلاس زبانش بود که باز هم دعوا شروع شد ثنا جیغ بنفشی کشید و سرو صدا خوابید. ثنا دندونش و شست و رفت بخوابه محمد امین و صدا کردم که بیاد بخوابه ولی خبری نشد (چون قبلا جند بار تو کمد دیواری و کابینت آشپز خانه قایم شده بود ) به همراه بابایی و ثنا همه کابینتها و کمد دیواریها ، زیر تختها ، پشت مبلها و پرده ها رو گشتم ولی خبری ازش نبود صداش هم میکردم اما جوابی نمی آمد.....

بقیه در ادامه مطلب

بابایی رو فرستادم تا بره حیاط رو بگرده ثنا رو هم فرستادم تا بالای پله ها رو نگاه کنه خودم هم دوباره باز هم همه جا های قبلی و زیر میز ها رو هم گشتم باز هم خبری نشد دیگه حسابی نگران شدم تا اینکه صدایی شبیه به سوت از آشپزخانه شنیدم گفتم محمد امین جان مامان کجایی خودتو نشون بده نمی تونم پیدات کنم تا اینکه دیدم یک دست کوچولو از زیر میز اومد بیرون ...... بله گل پسرمون روی دو تا از صندلیهای میز ناهار خوری دراز کشیده بود و رو میزی میز ناهار خوری هم نمیذاشت دیده بشه!!!!!! تعجبو کاملا استتار شده بود. من که خیلی نگران شده بودم زدم به گریه و بعد هم با ثنایی به این کار گل پسرم خندیدیم گریهقهقههگفتم محمد امین چرا اومدی اینجا قایم شدی و جواب منم نمی دی گفت آخه ترسیدم ثنا منو بزنه ...... اینم از ماجرای دیشب ما.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آیلا
24 دی 91 12:18
الهی قربون اون دل کوچیکش که ترسیده خوب ثنا جون کوچولو هست دیگه شما به بزرگی خودتون ببخشیدش اما می دونم گاهی کوچولو ها خیلی شیطونی میکنند


ممنون خاله